زبان فارسی
زبان فارسی
زبان فارسی فارسی، پارسی، تاجیکی، عجمی، دری | ||
---|---|---|
گویشگاهها: | به طور بومی در ایران، افغانستان،تاجیکستان، جنوب ازبکستان و بصورت محدودتر در بحرین، قزاقستان،پاکستان، ترکمنستان. | |
شمار گویشوران: | حدود ۱۱۰ میلیون تن[۱][۲]الگو:۱ | |
خانواده: |
هندواروپایی زبانهای هندوایرانی زبانهای ایرانی زبانهای ایرانی غربی زبانهای ایرانی جنوب غربی زبان فارسی |
|
زبان رسمی | ||
زبان رسمی در: |
ایران افغانستان تاجیکستان |
|
مرجع رسمی: | فرهنگستان زبان و ادب فارسی | |
کد زبان | ||
ISO 639-1: | fa | |
ISO 639-2: | per (B) | fas (T) |
ISO 639-3: | either: fas – فارسی prs – فارسی افغانستان tgk – فارسی تاجیکی aiq – اویماق bhh – بخارایی deh – دهواری drw – دروازی haz – هزارگی jpr – جیدی phv – زبان پهلوی |
|
پراکندگی فارسیزبانان در جهان. | ||
یادداشت: این صفحه ممکن است دارای کدهای یونیکد باشد. |
فارسی یا پارسی یکی از زبانهای هندواروپایی در شاخهٔ زبانهای ایرانی جنوب غربی است که در کشورهای ایران، افغانستان،[۳]تاجیکستان[۴] و ازبکستان[۵] به آن سخن میگویند. فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از دو زبان رسمی افغانستان (در کنار زبان پشتو) است. زبان رسمی کشور هند نیز تا پیش از ورود استعمار انگلیس، فارسی بود. به گونهای که در سرود ملی کشور پاکستان (که زمانی جزو هندوستان بود) تمامی کلمات آن (به جز یک کلمه)، فارسی است. امروزه نیز زبان اردو، مخلوطی از زبان فارسی و انگلیسی است.
زبان فارسی را پارسی نیز میگویند. زبان فارسی در افغانستان به طور رسمی دری و در تاجیکستان تاجیکی خوانده شدهاست.[۶]
در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، زبانهای یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار میآید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.[۷]
فارسی از نظر شمار و تنوع ضربالمثلها در میان سه زبان اول جهان است.[۸] دامنه واژگان و تنوع واژهها در فارسی همچنین بسیار بزرگ و پرمایهاست و یکی از غنیترین زبانهای جهان از نظر واژهها و دایره لغات بهشمار میآید. در کمتر زبانی فرهنگ لغاتی چون دهخدا (در ۱۸ جلد) و یا فرهنگ معین (در ۶ جلد) دیده میشود.[۹]
زبان پارسی از سرزمین پارس در حدود استان امروزی پارس در جنوب ایران سرچشمه گرفتهاست و در زمان ساسانیان در دیگر سرزمینهای ایرانی گسترش زیادی یافت بهطوریکه در جریان شاهنشاهی ساسانیان، زبان فارسی میانه و گویشهای آن در خراسان بزرگ جایگزین زبانهایپارتی و بلخی شد و بخشهای بزرگی از خوارزمیزبانان و سغدیزبانان نیز فارسیزبان شدند.[۱۰] گویشی از فارسی میانه که بعدها فارسی دری نام گرفت پس از اسلام به عنوان گویش استاندارد نوشتاری در خراسان شکل گرفت و این بار با گسترش به سوی غرب به ناحیه پارس و دیگر نقاط ایران بازگشت.
در ایران زبان نخست ۵۳٪ مردم فارسی است.[۱۱] فارسی زبان نخست ۲۰ میلیون تن در افغانستان، ۵ میلیون تن در تاجیکستان،[۱۲] و در ازبکستان حدود ۷ میلیون است.[۱۳][۱۴] زبان فارسی گویشورانی نیز در هند و پاکستان دارد (نگاه: زبان فارسی در شبهقاره هندوستان). با توجه به رسمی بودن زبان فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویشوران سایر زبانها بدان به عنوان زبان دوم روی همرفته میتوان شمار فارسیگویان جهان را حدود ۱۱۰ میلیون تن برآورد کرد.[۱۵] زبان فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در محتوای وب است.[۱۶]
محتویات
[نهفتن]پیشینه نام[ویرایش]
زبان پارسی نو در طول تاریخ و در پهنههای مختلف جغرافیایی نامهای متفاوتی داشته و دارد. این زبان بصورت رسمی در ایران به نام پارسی، درافغانستان دری، در تاجیکستان به نام تاجیکی و در ازبکستان به نام فارسی مشهور است. اگرچه مردم فارسی زبان افغانستان همچنان زبان خود را پارسی مینامند.[۱۸] زبان فارسی در بحرین نیز نام عجمی دارد. در ترکیه عثمانی که زبان پارسی دارای جایگاهی ادبی بود نام پارسی برای آن کاربرد داشت. در هند به زبان پارسی، فارسی میگویند. فارسی زبانان در گذشته واژگان دری و پارسی را نیز برای این زبان بکار میبردند و فارسی که معرب پارسی است. در کشور ایران نام این زبان در سراسر کشور پارسی است.[۱۹] از سویی یکی از موارد تحوّل «پ» آریایی را تبدیل آن به «ف» میدانند.[۲۰] و در دبیره پهلوی برای واجهای «پ» و «ف» یک حرف به کار میرفته و ممکن است بعضی از «پ» های پهلوی «ف» خوانده میشدند. در زبان عربی کلاسیک بویژه قرنهای نخست دوره اسلامی به زبان پارسی لسان العجم یا زبان عجم و به ایرانیان عجمی و گاهی نیز عجمو میگفتند. بطور نمونه در تفسیر الضحاک آمدهاست منظور قرآن از عجمی سلمان فارسی است. [۶]
جایگاه زبان فارسی[ویرایش]
زبان پارسی با اینکه یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی است و به عنوان زبان ملی و رسمی ایران شناخته شدهاست، ولی هویتی بسیار فراتر از فلات ایران دارد.[۲۱] و به همین دلیل عصر ارتباطات و دهکده جهانی آنرا آسیبپذیر نمیکند.[۲۲] فارسی از حدود سال ۱۰۰۰ میلادی تا ۱۸۰۰، زبان میانجی بخش بزرگی از غرب و جنوب آسیا بود.[۲۳] به عنوان نمونه پیش از استعمار هند توسط انگلیس، در زمان حکومت گورکانیان در هند، که ادامه دهنده امپراتوری تیموریان در هند بودند، فارسی زبان رسمی این امپراتوری وسیع بود.[۲۴] یا نقل میکنند که وقتی که شاه اسماعیل صفوی در ابتدای یکی از جنگهای خود قطعه شعری به زبان ترکی آذربایجانی برای پادشاه عثمانی فرستاد، پادشاه عثمانی شعری فارسی را در جواب او، برای شاه اسماعیل پس فرستاد.[۲۵] زبان فارسی جدا از اینکه زبان اصلی و یا زبان دوم مردم سرزمین ایران با قومیتهای مختلف بودهاست، نفوذ بسیاری در کشورهای مجاور خود همچون هند و عثمانی داشتهاست؛ و در دوره امپراتوری گورکانیان زبان فارسی در هندوستان زبان رسمی اداری و نظامی بودهاست و در کنار نفوذ زبان فارسی، نفوذ فرهنگ ایرانی هم در فرهنگهای دیگر دیده میشود و به طور مثال در امپراتوری گورکانیان در کنار دین اسلام، فرهنگ ایرانی جزو سرلوحههای فرهنگیشان بودهاست.[۲۶][۲۷]
گرچه فارسی اکنون زبان رسمی پاکستان نیست، پیش از استعمار انگلیس و در زمان امپراتوری گورکانی (به فرمان اکبرشاه)، زبان رسمی و فرهنگی شبهقاره هند بودهاست. زبان رسمی کنونی پاکستان (اردو)، که «اسلامیشده» ی زبان هندی است، بسیار تحت تأثیر فارسی بودهاست و واژههای فارسی بسیاری دارد. به طوری که تمامی کلمات سرود ملی پاکستان به جز یک حرف اضافه از کلمات مشترک با زبان فارسی تشکیل شدهاست.[۲۸] حتی برخی کلمات در زبان اردو، فارسی ماندهاند، در حالی که در فارسی ایران، عربی آنها استفاده میشود. (نظیر «حمله انتحاری» که در اردو به آن، «خودکش حمله» گفته میشود)
این نفوذ فرهنگی تا به آن حد است که ریچارد نلسون فرای، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد معتقد است که «... عربها دیگر نقش ایران و زبان فارسی را در شکلگیری فرهنگ اسلامی درک نمیکنند. شاید آنان آرزو دارند که گذشته را فراموش کنند، ولی با این کار آنها ریشههای معنوی، اخلاقی و فرهنگی خودشان را حذف میکنند.».[۲۹][۳۰]
در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، زبانهای یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار میآید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.[۳۱]
زبان فارسی پس از عربی زبان دوم اسلام است و امروزه هم گروندگان به اسلام در چین و دیگر نقاط آسیا فارسی را به عنوان زبان دوم متون اسلامی پس از عربی میآموزند.[۳۲] برای گروندگان بهبهاییت در سطح جهان، زبان فارسی زبان اول دینی آنها است.
از زبان فارسی واژههای زیادی در دیگر زبانها به وام گرفته شدهاست. شمار وامواژههای فارسی در زبان انگلیسی ۸۱۱ واژهاست.[۳۳] فارسی از نظر شمار و تنوع ضربالمثلها در میان سه زبان اول جهان است.[۳۴] دامنه واژگان و تنوع واژهها در فارسی همچنین بسیار بزرگ و پرمایهاست و یکی از غنیترین زبانهای جهان از نظر واژهها و دایره لغات بهشمار میآید. در کمتر زبانی فرهنگ لغاتی چون دهخدا (در ۱۸ جلد) و یا فرهنگ معین (در ۶ جلد) دیده میشود.[۳۵]
امروزه بهجز صدها کانال رادیویی و تلویزیونی داخلی کشورهای فارسیزبان، بسیاری از رسانههای بزرگ جهان همچون بیبیسی، صدای آمریکا، یورونیوز، صدای آلمان (دویچهوله)، رادیو فرانسه،نشنال جیوگرفیک، صدای روسیه، رادیو اسرائیل و رادیو بینالمللی چین،[۳۶] العربیه و غیره به زبان فارسی برنامه دارند.[۳۷] و دهها کانال ماهوارهای و اینترنتی به پخش برنامه به زبان فارسی مشغولاند، و فارسی از زبانهای قابل انتخاب در گوگل، جیمیل و بسیاری از دیگر ابزارهای ارتباطی است. فارسی همچنین جزو چند زبانی است که در بسیاری از دانشگاههای اصلی جهان به عنوان رشته تحصیلی در مقطع کارشناسی و بالاتر ارائه میشود و بسیاری از دانشگاهها نشریاتی به فارسی یا در مورد زبان فارسی دارند.
پیشینهٔ زبان فارسی[ویرایش]
زبان فارسی از شاخهٔ هندواروپایی زیرشاخهٔ هندوایرانی و دستهٔ زبانهای ایرانی است. پیشینهٔ کهن زبان فارسی به ایران باستان باز میگردد. روند تاریخی زبان فارسی را به سه دوره باستان، میانی و نو بخش میکنند. زبان فارسی امروزی ریشه در فارسی میانه دارد و فارسی میانه ریشه در فارسی باستان.[۳۸][۳۹][۴۰][۴۱] و فارسی تنها زبان ایرانی است که هر سه دوره تاریخی آن ثبت شده و از آنها نوشتارهایی بهجا ماندهاست.
زبان فارسی به عنوان یکی از گویشهای قوم و تیره پارس که به جنوب غربی فلات ایران کوچیده بود آغاز شد و با چیره شدن خاندان هخامنش که از این تیره بودند بر سرزمینهای گستردهای در فلات ایران و پیرامون، فارسی نیز (در شکل آنزمان خود یعنی پارسی باستان) زبان چیره و زبان اداری این منطقه پهناور شد. پارسی باستان مانند تمامی زبانهای هندواروپایی آغازین زبانی بود با دستور زبان پیچیده، و دارای حالتهای صرفی گوناگون. بسیاری از مردم غیرایرانیزبان منطقه وسیع شاهنشاهی هخامنشی نیز به آموختن فارسی روی آوردند و از این تماسها و گسترشها به عنوان یکی از دلایل روند سادهتر شدن دستور زبان پیچیده پارسی باستان یاد میکنند.[۳۲]
در اواخر دوره هخامنشی پارسی باستان با سادهسازیهای پیوسته به شکل اولیهای از پارسی میانه تبدیل شدهبود. پارسی در زمان شاهنشاهیاشکانیان تأثیرات گوناگونی از زبان پارتی گرفت اما با چیرگی ساسانیان خود تبدیل به زبان برتر و زبان رسمی و اداری ایران شد و در منطقه وسیعی گسترش یافت. فارسی میانه در مناطقی چون آسیای میانه رفتهرفته زبان رایج بازرگانان و بعداً زبان دیگر قشرها مردم شد.[۳۲]
در سدهٔ سوم پس از میلاد نوشتههای نخستین پادشاهان ساسانی به سه زبان ضبط شدهاند: پارتی، فارسی میانه و یونانی. پارتی زبان فروانروایان اشکانی بود که قلمرو حکومت خود را بهتدریج از شمال خراسان بر همه ایران گسترش دادند. فارسی میانه زبان فرمانروایان ایرانی ساسانی بود که از ایالت فارس برخاستند، بر پادشاه اشکانی چیره شدند و بر جای او در تیسفون نشستند. در این دوران پارتی در شمال و فارسی میانه در جنوب ایران زبان گفتاری بود.[۴۲]
در چهار سدهٔ فرمانروایی ساسانیان دگرگونیهای اساسی در وضع زبان در ایران پدید آمد. پارتی دیگر بهعنوان زبان رسمی برجای نماند و از سدهٔ چهارم به بعد همهٔ کتیبهها به زبان فارسی نوشته شدند.[۴۲]
آرتور کریستنسن، ایرانشناس نامدار دانمارکی، معتقد است که رواج زبان فارسی در مناطق شمال خاوری فلات ایران ناشی از ایجاد مراکز نظامی در خراسان، به منظور دفاع از قلمرو شاهنشاهی در برابر هجوم ساکنان آسیای میانه بود.[۴۲]
با تسخیر سرزمین باختر (بلخ) بهدست ساسانیان در سال ۵۵۸ میلادی، فارسی در بلخ به عنوان زبان رسمی جایگزین زبان بلخی شد و به علت اینکه دستور زبان فارسی به مراتب از بلخی سادهتر بود مردم این ناحیه به آسانی فارسی را پذیرفتند و این آغازی شد بر گسترش فارسی در آسیای میانه.[۳۲]
در نیمه شمالی ایران و بهویژه خراسان، زبان فارسی از زبان پارتی تأثیر زیادی گرفت و باعث شد تا در این ناحیه گویش تازهای از فارسی (گویش شمالی آن زمان) بهوجود بیاید که با گویش جنوبی (در پارس و خوزستان و...) تفاوتهایی پیدا کرد؛ با انتقال مقر شاهنشاهی ساسانیان به تیسفونو مناطق شمالی، گویش شمالی که در تیسفون رواج بیشتری یافته بود برای تمایز با گویش اصلی منطقه فارس یعنی همان گویش جنوبی، به عنوان فارسی دری (پارسی درباری) نامیدهشد.[۴۲][۳۲]
بنابر این، در این زمان به گویش دستنخوردهتر استان فارس، پارسی، و به گویش شمالیتر که عناصر زیادی از پارتی را در خود جذب کردهبود پارسی دری گفته شد. برای نمونه در حالی که در فارسی (جنوبی) واژه «گَپ» رایج بود در گویش شمالی برای همین معنی کلمه «بزرگ» بهکار رفت.[۳۲]
در سده هفتم میلادی زبان فارسی زبان گفتاری نیمه جنوبی ایران، از خوزستان تا سیستان بود. در نیمه شمالی ایران فارسی زبان شهرها و زبان رسمی بود ولی پارتی هنوز در روستاها زبان گفتاری ساکنان بود. در بلخ نیز فارسی زبان رسمی نوشتاری و در حال گسترش به عنوان زبان گفتاری در جامعه بود. فارسی در این دوره در سغد و خوارزم تبدیل به زبان میانجی و بازرگانی شدهبود.[۳۲]
بر اثر این روندها، زبان پارتی در همان دوره پیش از اسلام از خراسان بزرگ رخت بربست و جای خود را به فارسی (میانه) داد و عربها پس از حمله به ایران زبان فارسی دری را به عنوان زبان تماس با مردم محل برگزیدند و سربازان حملات اسلامی به شرق همین زبان فارسی دری را با خود در مناطق دوردستتری در آسیای میانه گسترش دادند.[۳۲]
نظر بهار در مورد ریشه دری را نیز بنگرید.
|
زبان فارسی در دوران باستان[ویرایش]
فارسی باستان گونه باستانی زبان فارسی بوده که دودمان هخامنشی بدان تکلم میکردند. نخستین یافتههای نوشتاری از این زبان، سنگنبشته بیستون است که پیشینهٔ آن به سدهٔ ششم پیش از میلاد برمیگردد.[۴۳] دبیرهٔ فارسی باستان، میخی بودهاست که به نظر میرسد در زمان هخامنشی دبیرهٔ رایج در میان هیچ گروهی از مردم نبودهاست و تنها دبیرهای ادبی برای نوشتنسنگنوشتهها بودهاست.[۴۴] درهمین زمان لهجههای دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را میپیمودهاست، مانند زبانهای زبان بلخی،سغدی، پارتی و خوارزمی.
باستان که از آغاز تا فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سدهٔ بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمیگیرد. از زبانهای ایرانی باستان چهار گویش آن شناخته شدهاست:مادی، سکایی، اوستایی و فارسی باستان. از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمانروایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها واژهها و عبارتهایی در نوشتههای دیگران برجای ماندهاست. اما از زبانهای اوِستایی و فارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زرتشت کتاب خود را به زبان اوِستایینوشتهاست.
خط باستان، خط میخی بودهاست و به نظر میرسد در زمان هخامنشی، خطی رایج در بین هیچ گروهی از مردم نبودهاست و تنها خطی ادبی برای نوشتن سنگنوشتهها بودهاست که برای نگاشتن این سنگنوشتهها استفاده میشدهاست.[۴۵] زبان فارسی باستان از نظر دستوری پیچیدهتر از نسلهای بعدی فارسی بودهاست.[۴۶]
نمونهای از خط پارسی باستان: نام پَیشیاوادا، شهرکی که «محل بایگانیها و متون مقدس» هخامنشی بود، به زبان پارسی باستان (حروف از چپ به راست خوانده میشود):
زبان فارسی در دوره میانه[ویرایش]
در ردهبندی زبانشناسی، به زبانی که از سده سوم پیش از میلاد تا سده هفتم پس از میلاد در ایرانزمین، کاربرد داشتهاست، میانه میگویند. زبان فارسی بهگویش مرکزی میانه که در دوران اشکانیان و ساسانیان رواج داشت، گفته میشود. دستور زبان فارسی در دوره میانه سادهتر از باستان اما پیچیدهتر از زبان فارسی رایج در دوره اسلامی بودهاست.[۴۷][۴۸]
کلمهٔ پهلوی به معنی منتسب به پهلو است که خود صورتی از واژهٔ پارت است، و به عبارتی زبان پارتیان بوده. زبان پهلوی یا پارسی میانه (فارسی دری) شکلی از زبان فارسی است که واسطهٔ مستقیم میان پارسی باستان و فارسی امروزی است،[۴۹] که بعدها فارسی نو که فارسی امروزی میباشد از این زبان به وجود آمده.[۵۰] در سدههای نخستین دوران اسلامی اصطلاح «فارسی» را برای «فارسی نو» که از «فارسی میانه» متحول شده بود به کار میبردند، در نتیجه اطلاق آن به فارسی میانه یعنی فارسی متداول زمان ساسانی موجب ابهام میشد. از این رو این زبان را در تقابل با فارسی نو «پهلوی» نامیدند.[۵۱]
زبان فارسی امروز و پارسی میانه چه از نظر واژگانی و چه از نظر دستوری همانندی زیادی دارند. در واقع تحولی که از فارسی باستان تا فارسی میانه اتفاق افتادهاست بسیار عظیمتر از تحولیاست که از فارسی میانه تا فارسی نو رخ دادهاست.
فارسی نو[ویرایش]
پس از پیروزی اعراب در ایران، فارسی گفتاری همچنان به سوی خاور پیش رفت و به وسیلهٔ سپاهیان و بازرگانان به فرارود و افغانستان کنونی رسید. برای فاتحان عرب، فارسی، بسیار بیشتر از عربی، زبان تبلیغ و نشر اسلام در میان مردم این نواحی بود. از همینرو سرانجام فارسی جانشین زبانهای محلّی از جمله سغدی و دیگر گویشها شد؛ و در همین مناطق، در مرزهای خاوری ایران، بود که فارسی زبان ادبی این جوامع گردید.[۴۲]
فارسی میانهٔ ادبی زمان ساسانیان در این زمان هنوز کاملاً از میان نرفته بود و زرتشتیان به آن سخن میگفتند و مینوشتند اما تقریباً در همین اوان زبان تازهٔ ادبی دیگری، بر پایهٔ گویشی از فارسی دری در خاور ایران جان گرفت که همان زبان امروزی فارسی نوشتاری است.[۴۲]
استفاده از خط عربی برای نوشتن فارسی در خراسان آغاز شد و علت آن این بود که در فارس و نواحی غربی ایران هنوز گروههای بزرگی از زرتشتیان و موبدانشان زندگی میکردند که به پارسی میانه (پهلوی) مینوشتند و خط پهلوی هنوز رقیبی برای خط و نگارشهای جدید بهشمار میآمد و از ساخت روشهای جدید نگارشی برای فارسی جلوگیری میکرد.[۳۲]
بنابراین، فارسی گویش محلی جنوبیترین ناحیه ایران بود که بهعنوان یک زبان گفتاری به تدریج از جنوب به شمال و خاور ایران گسترش یافت و آنگاه در منتهیالیه شمال خاوری ایران به زبان ادبی آن ناحیه تبدیل گردید و از آنجا به باختر و جنوب ایران رفت و سرانجام در بخشی بزرگ از آسیا ریشه دواند.[۴۲]
از آنجا که فارسی میانه (با خط پهلوی) مدتی به موازات فارسی نو به زندگی و پویایی خود در نوشتار ادامه داد، کسانی که به زبان ادبی نوین یعنی به فارسی امروزی مینوشتند، در آغاز تأکید میکردند که زبان آنها نه زبان فارسی ادبی پیشین بلکه فارسی از نوع دیگری است که فارسی دری نام دارد و به حروف عربی نوشته میشود. از آن پس، هنگامی که پهلوی ادبی عملاً به فراموشی سپرده شد، مگر در میان زرتشتیان، به کار بردن صفت «دری» دیگر ضرورتی نداشت و از اینرو زبان جدید تنها فارسی یا پارسی نامیده شد.[۴۲]
اندکی پس از نیمهٔ سدهٔ نهم میلادی، در سیستان نخستین ابیات شعر جدید فارسی سروده شد. اما در فرارود و خراسان، و در دوران سامانیان، بود که نخستین آثار برجسته شعر فارسی به قلم شاعرانی چون شهید بلخی، رودکی، ابوشکور، دقیقی و فردوسی -که خود از سدهٔ دهم به بعد الهامبخش بسیاری از شاعران دیگر در جهان ایرانی و همچنین در هند، آسیای میانه و کشورهای ترکیزبان در آسیای کوچک بود- نوشته شد.[۴۲]
در این میان، فردوسی با سرودن شاهنامه در سدهٔ چهارم تأثیر مهمی بر بازیافت بسیاری از واژههای گمشدهٔ زبان فارسی داشت و خود این تأثیر را در شاهنامه اعلام کردهاست. اگر کوششهای خودجوش فردوسی نبود، هویت فارسی امروز بسیار بیش از این به خطر میافتاد.
روند فارسیزبان شدن شهرهای اصلی در آسیای میانه در اواخر دوران سامانیان کامل شد و در زمان سامانیان و سپس قراخانیان، فارسی بهجای عربی به عنوان زبان رسمی نوشتاری رسمیت یافت.[۳۲]
در زمان گورکانیان هند زبان فارسی در این کشور گسترش پیدا کرد. اگر چه پیش از به قدرت رسیدن این خاندان در هند، دین اسلام توسط عرفای فارسی زبان در شبه قاره هند نفوذ کرده بود، اما تأثیر ظهور این خاندان در هندوستان، گسترش و رونق زبان فارسی را به حدی رسانید که ادبیات فارسی نه تنها مایه حیات روحی مردم عام شد بلکه این زبان، زبان رسمی درباریان نیز گردید. این رویکرد باعث هجرت بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و شاعران از ایران به هند شد.[۵۲]
فارسی نوین[ویرایش]
عدهای بر این باورند که ادبیات فارسی از دوره مشروطیت به بعد باادبیات فارسی دوره قاجار و صفویه و ماقبل آن متفاوت است و بویژه با تاسیس فرهنگستان و شروع نهضت ترجمه در ایران یک دوره نوین در زبان فارسی بوجود آمدهاست که گرایش عملی تری به برگشت و به پاکی و خالصسازی زبان فارسی از عبارت و اصطلاحات پیچیده عربی دارد.[۵۳]
طی سدههای اخیر، زبان فارسی در نیمه شرقی قلمروی خود با تنگنا و دشواری روبهرو شد ولی در نیمه غربی قلمرو خود (ایران) رو به شکوفایی نهاد. انگلیسها با استعمار هند، برای زدودن فارسی از آن سرزمین و جایگزینی آن با زبان انگلیسی برنامهریزی کرده و این برنامهها را اجرا کردند. درپی تسخیر مناطق گستردهای از سرزمینهای فارسیزبان از سوی روسها در آسیای میانه نیز، سه کانون بزرگ زبان فارسی و تمدن ایرانی در منطقه یعنی سمرقند، بخارا و مرو رو به زوال نهادند و تحت روند شدید فارسیزدایی و ایرانیزدایی روسها قرار داده شدند.[۵۴] با این حال زبان فارسی همچنان در تاجیکستان زبان اکثریت و زبان رسمی است و در ازبکستان ساکنان شهرهای بخارا و سمرقند همچنان فارسیزبانند و فارسی در دره فرغانه و مناطق شرق تاشکند رواج دارد.[۳۲]
در افغانستان نیز سیاستهای شاهان پشتونتبار با گرایش فارسیزدایی باعث تنزل بلخ و هرات و کابل به عنوان مراکز تمدن فارسی در افغانستان در اواخر سده بیستم شد اما فارسی همچنان زبان میانجی اصلی در آن کشور است. این روندها در حالی بود که در ایران، زبان فارسی راه پیشرفت و توانمندی را پیمود و مرکز ثقل تولیدات فرهنگی، اعم از کتاب، ترجمه، فیلم و موسیقی به زبان فارسی بیشتر در ایران قرار گرفت.[۵۵]
خط فارسی[ویرایش]
- همچنین ببینید: شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی
خط فارسی کنونی، فارسیشدهٔ خط عربی است و خط عربی تغییر یافته خط کوفی و بصری است که چهار حرف «پ»، «ژ»، «گ» و «چ» را افزون بر آن دارد. در پی تغییر خط در تاجیکستان، در این کشور زبان فارسی به خط سیریلیک نوشته میشود و تلاشهایی برای بازگشت به خط فارسی وجود دارد.[۵۶] خط فارسی هم اکنون در دو کشور ایران و افغانستان به خوبی رواج دارد و خط رسمی کشور میباشد. تاریخ آغاز نوشتار به این خط دقیق مشخص نیست با این وجود گاهی برخی پژوهشگران نظیر ریچارد فرای، رودکی سمرقندی را از ابداعگران خط نوین فارسی دانستهاند.[۵۷]
خط امروزی فارسی در نظر برخی کارشناسان مانند محمدرضا باطنی و کوروش صفوی دارای معایبی است و ایشان آن را برای نوشتن فارسی مناسب نمیدانند. از مهمترین ایرادهایی که به این خط گرفتهاند میتوان به عدم ثبت آواها در نوشتار و امکان غلطخوانی، وجود حروف متفاوت با مخرجی یکسان، دشواری آموزش و فراگیری خط فارسی بدلیل نبود آوانویسی و اشکال مختلف یک حرف در کلمه، فراوانی نقظهها و اعمال سلیقه در نوشتار را میتوان ذکر نمود.[۵۸][۵۹] مسئله تغییر خط فارسی در آغاز دوره حکومت پهلوی اول مطرح شد و اگرچه کسانی مانند دکتر باطنی و صادق هدایت از این مسئله استقبال کردهبودند اما بهرحال این موضوع رخ نداد. همچنان نیز چنین علاقههایی وجود دارد.[۶۰]
واژههای بیگانه در فارسی[ویرایش]
در آغاز رویارویی زبان فارسی و عربی، در میان فارسیزبانان دو گرایش وجود داشت. گروهی فارسیگرا بودند و گروهی عربیگرا. فارسیگرایان که ابن سینا و جوزجانی و ناصرخسرو و افضلالدین کاشانی از برجستگان آنان بودند، بر این باور بودند که باید برای واژههای عربی و یونانی که در عرصه دانش و فلسفه مطرح است برابرهای فارسی برگزید. در مقابل اینان عربیگرایان قرار داشتند که معتقد به وامگیری از زبان عربی بودند. در آن زمان این گرایش غلبه یافت و فارسی به مدت چند سده به وامگیری گسترده از زبان عربی پرداخت. این گرایش موجب شد که وامگیری به عادت فارسیزبانان تبدیل شود. این عادت هنوز هم پابرجاست، اما زبان عربی جای خود را به زبانهای انگلیسی و (تا چندی پیش از آن فرانسه) سپردهاست.[۶۱]
بیشترین واژههای بیگانه در فارسی واژههای عربی، واژههای ساختگی با بهکارگیری بن فعل عربی، واژههای اروپایی و تا اندازه کمی واژههای ترکی هستند. بهجز واژههای عربی که دلیل روان شدن بسیاری از آنها در فارسی آمدن اسلام به ایران بود، واژههای دیگر زبانها به دلیل برهم کنشهای فرهنگی و داد و ستدهای بازرگانی به فارسی آمدهاند.
تحقیقات و بررسیها نشان میدهد که بهطور کل، درصد واژههای عربی که در آثار شاعران اولیه زبان فارسی بهکار رفته در حدود ۱۰ درصد از واژگان آنها است،[۶۲] برای نمونه سرودههای رودکیحاوی حدود هشت تا نه درصد واژه عربی است.[۶۳] درصد واژههای عربی در شاهنامه فردوسی حدود دو درصد محاسبه شدهاست.[۶۴]
در سدهٔ چهارم هجری (سده دهم میلادی) درصد وامواژههای عربی در فارسی نوشتاری به ۳۰ درصد رسید و این میزان در سدهٔ ششم هجری (دوازدهم میلادی) به حدود پنجاه درصد هم رسید.[۶۵]
درصد وامواژههای عربی در فارسی، امروزه بسته به حوزه و گونهٔ متن تفاوتهایی دارد. میانگین درصد کاربرد واژههای عربی در فارسی امروزی گفتاری و نوشتاری را حدود ۱۴ درصد برآورد کردهاند.[۶۶]این درصد در نوشتههای سیاسی و ادبی میان ۲۴ تا ۴۰ درصد قرار دارد.[۶۷]
هماکنون واژهها و ترکیبات فراوانی در زبان فارسی بهکار میرود که ریشه عربی دارد و عربیتبار است، ولی عربزبانان، امروز آنها را بهکار نمیبرند و در زبان عربی، همان واژهها، ترکیبات و اصطلاحات به شیوه دیگری بیان میشود. مانند صادرات و واردات (در عربی: تصریرات و مستوردات) و هیئت قوه مققنه (در عربی: وفد السلطة التشریعیة) و مسابقات (مباریات).[۶۸]
تعداد واژههایی که فارسی در ۱۰۰ سال گذشته از زبانهای غربی وام گرفته را حدود ۱۵۰۰ واژه میدانند که بسامد کاربردی بخشی از آنها بالاست.[۶۹]
زبان علمی فارسی[ویرایش]
برخی از نخستین کتابهایی که در اواخر سده چهارم هجری به زبان فارسی دری نوشته شدند، کتابهای علمی بودند و در سده پنجم کتابهای علمی بسیاری به زبان فارسی نوشته شده بود. ابن سینا و بیرونی کتابهایی به زبان فارسی نوشتند که در آنها واژههای علمی فارسی بسیاری ساخته شدهاست. از آن جمله میتوان به دانشنامه علائی نگاشته ابن سینا اشاره کرد.
در دوره معاصر، در بسیاری از کشورهای جهان، زبان ملی، لزوماً زبان علمی کشور نیست و به خاطر محدودیتهای موجود یا انتخاب تاریخی، زبانهای ملی در حوزه ادبیات و رسانهها استفاده میشود و برای ورود به حوزه دانش از زبانهایی که پختگی علمی بیشتری دارند، همچون زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی استفاده میشود. در ایران از همان آغاز ورود علم جدید به کشور، فارسیزبانان، زبان فارسی را به عنوان زبان علمی برگزیدند و کوشیدند این زبان را برای بیان مفاهیم علمی توانمند کنند.[۷۰]
در آغاز راه، زمانی که برخی از نخستین آموزگاران مدرسه دارالفنون دست به کار نگارش کتابهای علمی فارسی شدند، هر جا به اصطلاح علمی یا فن تازهای که در دانشهای قدیم سابقه نداشت، برمی خوردند، آن را به عربی برمی گرداندند و یا اصل فرانسوی را به کار میبردند.[۷۱]
اما در سالهای آغازین سده بیستم میلادی کوششهای بسیاری برای وضع اصطلاحهای نو و واژههای علمی فارسی آغاز شد.[۷۲] افراد و گروههای جداگانهای دست به کار واژهگزینی شدند و جداگانه معادلهای بسیاری برای واژههای علمی وضع کردند. در سال ۱۳۱۱ در دارالمعلمین عالی انجمنی برای واژهگزینی علمی به سرپرستی دکتر عیسی صدیق و زیر نظر دکتر حسین گل گلاب و دکتر محمود حسابی بنا نهاده شد که معادلهایی برای ۳ هزار اصطلاح علمی وضع کرد و بیشتر این معادلها از پذیرش همگانی برخوردار شد.[۷۳]
در جریان نوسازی ایران در دوران رضا شاه پهلوی فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ برای هماهنگ کردن کار واژهسازی تشکیل شد که مهمترین دستاورد آن ساخت واژههایی جایگزین برای واژههای بیگانه بود که امروزه بسیاری از آنها در گفتار و نوشتار ایرانیان بهکار میروند. مانند واژههایدانشگاه که معادل واژهٔ university و شهرداری که معادل واژهٔ بلدیه میباشند.[۷۴]
در این فرهنگستان دانشمندان آشنا به دانشهای قدیم و جدید مانند سعید نفیسی، بدیعالزمان فروزانفر، عبدالعظیم قریب، محمدعلی فروغی،محمدتقی بهار، رشید یاسمی، عباس اقبال آشتیانی، ابراهیم پورداود، محمود حسابی، غلامحسین رهنما و حسین گل گلاب همزمان عضویت داشتند. دستاوردهای این همنشینی تاثیری ماندگار بر روند تحول زبان فارسی گذاشت.[۷۵]
در آغاز کار فرهنگستان اول، برخی از اهل قلم مخالفتهایی با واژهسازی کردند و حتی واژههای نوساخته را به ریشخند گرفتند اما فرهنگستان زبان فارسی به کار خود ادامه داده و واژههایی ساخت که اینک در جامعه فارسیزبان ایران تداول کامل دارند، برای نمونه: بازداشت، کودکستان، شهرداری، دادگاه، دادستان، نمایشگاه، خزه، گردهافشانی، فرودگاه و هزاران واژه دیگر.[۷۶]
بسیاری از واژههایی که در فرهنگستان ایران ساخته شد آن چنان در زبان فارسی پذیرفته و رایج شدهاند که امروزه کمتر فارسیزبانی توجه دارد که واژههایی مانند گزارش، شناسنامه، بخشنامه، شهرستان، بازتاب، روی هم رفته، جلبک، دادسرا، بهداری و دارایی از برابرنهادههای فرهنگستان بودهاند.
برابرنهادههای فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیش از انقلاب به وسیله بخشنامه به سازمانها و ادارههای دولتی اعلام میشد و کاربرد آنها الزامی بود.
پذیرش و رواج برخی از این نوواژهها در زبان گفتار یا در متنهای علمی راه را برای واژهسازی با ساختن ترکیبهای تازهتر با همان واژهها یا ساختن واژههای تازه بر قیاس آنها هموار کرد. چنان که ساختن «جشنواره» برای «فستیوال» راه را برای ساختن «ماهواره» هموار کرد و یا ساخت «پیشوند» و «پسوند» راه را برای ساخت «شهروند» هموار کرد.[۷۷]
دستاورد واقعی فرهنگستان اول زنده کردن بخشی از تواناییهای زبان فارسی بود که همواره در زبان شعر زنده بودهاست، اما در زبان علمی و زبان اداری، به دلیل غلبه دوزبانگی دانشوران و دیوانیان با زبان عربی، از میان رفته بود. به سبب کوششهای فرهنگستان و مترجمان اکنون دستگاه صرفی زبان فارسی بسیار فعالتر از گذشته شدهاست، ترکیبسازی از نو در حوزه نثر زنده شده و بسیاری از وَندها که پیش از این با آنها به مثابه عناصر جامد و تزیینی رفتار میشد معنای مستقل خود را باز یافتهاند و در واژههای جدید به کار میروند. (نمونه: وندهای پیش-، باز-، فرا-، ترا در واژههای پیشدانشگاهی، بازتولید، فراجناحی، تَراجنسی) بدین ترتیب استفاده از توانمندیهای دستگاه واژههای زبان فارسی که از دستاوردهای فرهنگستان زبان بود باعث بارآوری و زایایی بیشتر فارسی و بازشدن دست مترجمان علمی شد.[۷۸]
از آن سالها تاکنون کتابها و مقالههای علمی منتشر شده به زبان فارسی رشدی فزاینده داشتهاست و شمار افزونتری از دانشمندان و پژوهشگران دستاندرکار نگارش و ترجمه آثار علمی و گزینش برابرهای مناسب فارسی برای اصطلاحهای علمی بودهاند. مطالب علمی و فنی در رشتههای گوناگون به زبان فارسی نوشته شدهاند و به تدریج زبان فارسی برای بیان آنها پرورده شدهاست. واژهها و اصطلاحهای بسیاری در معناهای دقیق و مشخص، پذیرش همگانی یافته و یکدست شدهاست و بدین ترتیب متنهای علمی فارسی روشنتر و گویاتر شدهاست.[۷۹]
در سال ۱۳۹۰ خورشیدی حدود پنجاه گروه تخصصی واژهگزینی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی فعالیت داشتند و از زمان انقلاب ۵۷ تا این سال بیش از ۳۵ هزار معادل فارسی برای واژههای بیگانه به تصویب رسید که در ۱۰ دفتر انتشار یافتهاست.[۸۰]
در سال ۱۳۹۴ خورشیدی رشته دانشگاهی واژهگزینی و اصطلاحشناسی نیز برای زبان فارسی در ایران تشکیل شد. در این رشته ۱۰ دانشجو در پژوهشکده مطالعات واژهگزینی فرهنگستان زبان پذیرفته میشوند.[۸۱]
گویشها و لهجهها[ویرایش]
|
توصیف زبانشناختی زبان فارسی[ویرایش]
مهمترین ابزارهایی که زبانها برای واژهسازی در اختیار دارند اشتقاق و ترکیب است. برخی زبانها از این هر دو روش سود میجویند و برخی تنها یکی از آنها را به کار میبرند. فارسی از جمله زبانهایی است که از هر دو روش سود میجوید. منظور از اشتقاق استفاده از پسوندها و پیشوندها در ساختن کلمات جدید است. فارسی از دید ترکیبی زبانی توانا است و بیش از پنجاه پسوند در اختیار دارد که برخی از آنها را در واژههای زیر میبینیم: آهنگر، شامگاه، کوشش، آتشدان، تاکستان، نمناک، دانا، دانشمند، دربان، ماهواره، شنزار، کوهسار، دانشکده، فروشنده، هنری، هنرور، ساختمان، پروردگار، زرین، و غیره.[۸۲]
فارسی زبانی ضمیرافتان است یعنی انداختن ضمیر و به کار نبردن آن لطمهای به معنای جمله نمیزند.[۸۳] نمونه: (من) نامه نوشتم.
ترتیب متعارف واژههای فارسی در یک فراکرد به صورت فاعل - مفعول - فعل است. گرچه وَرز (فعل) در زبان فارسی در پایان جمله میآید ولی این زبان در دیگر قسمتها هستهْآغازی است. برای نمونه در عبارات «برادر من» «خودروی تو» و «زنی که دوست دارم» هسته جملات یعنی واژههای برادر، خودرو و زن در آغاز آمدهاند.
اگر گروه حرف اضافه در جمله باشد، معمولاً میان فاعل و مفعول مستقیم میآید. نمونه: فرزاد به مینو آب داد.
پس توصیف کامل ترتیب سازهها در زبان فارسی چنین است:
- (فاعل)(گروه حرف اضافه)(مفعول) فعل
هنگامی که مفعول مستقیم، شناس (معرفه) باشد این مفعول یا ورزیدهنمای «را» و پیش از گروه فزونواژه میآید. نمونه: فرزاد آب را به مینو داد.[۸۴]